چشم انسان مانند دوربین برای دریافت حداکثر شفافیت ممکن از یک سوژه، باید بهصورت مستقیم به آن خیره شود. فراموش نکنید که حتی قدرتمندترین لنزهای موجود برای دوربینهای مدرن نیز توانایی ثبت حداکثر جزئیات را در کل دامنهی لنز ندارند.نور (چه نوری که بهصورت متمرکز از پیکسلها دریافت میشود یا جریانی از فوتونهای ریز از دنیای سهبعدی فیزیکی است)، در ترکیبی پراکنده و ناخوانا به چشم انسان میرسد. پیش از اینکه مغز مشغول ترکیب و منظم کردن اطلاعات دریافتی شود، نور توسط ساختار داخلی چشم جذبشده و بازتاب داده میشود. این فرایند توسط لنز طبیعی چشم و دو ساختار موسوم به Humour یا زلالیه انجام میشود. زلالیه در تعریف ساده مادهای تقریبا مایع است که با پوششی شبیه به آب، از لنز محافظت کرده و شکل کروی چشم را حفظ میکند.
اگر ساختار قابل رؤیت را با لنز دوربین تشبیه کنیم، شبکیه حکم فیلم داخل دوربین را ایفا میکند. این عضو ظریف و باریک شامل سه لایه نورون است که اولین سری پردازش اطلاعات بصری را انجام میدهند. سلولهای حساس به نور در شبکیه که بهنام گیرندههای نوری (Photoreceptors) شناخته میشوند، فوتونها را پس از متمرکز شدن به پشت چشم، جذب میکنند. گیرندهی نوری در هریک از چشمهای انسان شامل ۱۲۰ میلیون سلول استوانهای (Rods) میشود که با حساسیت بالایی نسبت به نور واکنش نشان میدهند. در کنار آنها، ۶ تا ۷ میلیون سلول مخروطی حساس به رنگ نیز قرار دارد.
سلولهای استوانهای بخش عمدهای از شبکیه را اشغال میکنند، اما در مرکز شبکیه بخشی وجود دارد که سلولهای مخروطی در آن متمرکز شدهاند. این بخش بهنام fovea شناخته میشود. درنهایت توضیح این بخش، نشاندهندهی اهمیت سلولهای استوانهای و مخروطی بود که بهعنوان تنها سلولهای گیرنده نور، نقشی اساسی در تبدیل دادههای بصری به سیگنالهای الکتروشیمیایی ایفا میکنند.
پس از دریافت نور، نورونهای موجود در شبکیه میتوانند میدان بصری را با ثبت کنتراستهای موجود در دادههای دریافتشده توسط گیرندههای نوری، تجزیه کنند. کنتراستها یا لبهها، واحدهای اساسی کل فرایند پردازش بصری هستند. سوزانا مارتینز و استیون ماکنیک، اساتید چشمپزشکی و عصبشناسی، در کتابی بهنام «Champions of Illusion» توضیح قابلتوجهی برای لبهها ارائه میکنند: «لبه را میتوان تقاوت بین دو نقطه از فضایی مشترک دانست که میتواند نور یا رنگ باشد». وقتی سیگنال لبهها به مغز برسد، خطوطی پیرامون شکل سوژهی موجود در میدان دید در مغز ثبت میشود.
چشم انسان مانند دوربین برای دریافت حداکثر شفافیت ممکن از یک سوژه، باید بهصورت مستقیم به آن خیره شود. فراموش نکنید که حتی قدرتمندترین لنزهای موجود برای دوربینهای مدرن نیز توانایی ثبت حداکثر جزئیات را در کل دامنهی لنز ندارند. چشم انسان نیز حداکثر جزئیات و دقت را تنها در میدان مقابل fovea مشاهده میکند که سهم کوچکی از میدان دید را تشکیل میدهد. ماکنیک میگوید تنها ۰/۱ درصد از میدان دید شما در هر لحظه، توانایی دریافت حداکثر جزئیات تصویر را دارد و سایر دادههای دریافتشده، ترکیبی از توهمهای بصری هستند.
حداکثر شفافیت، تنها در زاویهی کاملا مقابل چشم، دیده میشود هر بار که شما به سوژهای خیره میشوید، مثلا به صفحهی ساعت خود نگاه میکنید، سایر جهان حاضر در میدان دید به منظرهای مات تبدیل میشود؛ اما انسان این فرایند مات یا بلوری شدن را متوجه نمیشود. دلیل رخداد مذکور را باید در مهندسی عالی موجود در کورتکس بینایی مغز جستوجو کرد.
هربار که نمایی از یک اتاق را در برابر خود میبینیم، مغز نهتنها آنچه که در برابر چشمان قرار دارد، بلکه ترکیبی از تصاویر دریافتشده از حرکت جهشی اخیر چشم را هم ثبت میکند. تصاویر ثبتشده در کنار حافظهی بصری شما، مدلی ذهنی از فضای پیرامون را ایجاد میکند که در هر لحظه نیز بهروزرسانی میشود. درنهایت با اینکه تنها درصد کوچکی از میدان دید در حالت فوکوس قرار دارد، اما تمامی میدان را با شفافیتی برابر مشاهده میکنید.
حرکت نورونهای عصبی برای تشکیل تصویری شفاف از کل میدان دید، وابستگی زیادی به توانایی چشم در هدایت قدرت تمرکز در هر جهت دارد. چشمهایی که دقتی پایینتر از ایدهآل دارند، بهکمک لنزهای خارجی، قدرت را افزایش میدهند. بهعنوان مثال، لنزهای تماسی مانند دوربینهای کامپکت عمل میکنند و حرکتی همگام با مرکز بینایی دارند. درمقابل، عینکهای طبی، بهصورت ایستا عمل کرده وسهم عمدهای از میدان دید را پوشش میدهند و بزرگنمایی برابری را در همهی زوایا ایجاد میکنند.